English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1777 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
blankest U شاهد
voucher U شاهد
blank U شاهد
vouchers U شاهد
warranter U شاهد
affiant U شاهد
witnessed U شاهد
witnesses U شاهد
observers U شاهد
beholder U شاهد
observer U شاهد
beholders U شاهد
themes U شاهد
theme U شاهد
testimonial U شاهد
testimonials U شاهد
looker on U شاهد
testifier U شاهد
testate U شاهد
witness U شاهد
witnessing U شاهد
witnesses U شاهد مدرک
eyewitness U شاهد عینی
eye witness U شاهد عینی
witness U شاهد مدرک
witnessed U شاهد مدرک
skilled witness U شاهد متخصص
eye-witness U شاهد عینی
rebutting evidence U شاهد معارض
instances U مثال شاهد
eye witness U شاهد عینی
ocular witness U شاهد عینی
challenging a witness U جرح شاهد
witnessing U شاهد مدرک
instance U مثال شاهد
expert witness U شاهد خبره
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
fixes U ثابت کردن
evidence U ثابت کردن
prover U ثابت کردن
true U ثابت کردن
truest U ثابت کردن
demonstrates U ثابت کردن
demonstrating U ثابت کردن
clinch U ثابت کردن
demonstrated U ثابت کردن
clinched U ثابت کردن
clinches U ثابت کردن
pin U ثابت کردن
pinning U ثابت کردن
clinching U ثابت کردن
pinned U ثابت کردن
fix U ثابت کردن
demonstrate U ثابت کردن
truer U ثابت کردن
stabilized U ثابت کردن
fixation U ثابت کردن
proves U ثابت کردن
to make out U ثابت کردن
stabilizes U ثابت کردن
proved U ثابت کردن
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
to bring home U ثابت کردن
stabilised U ثابت کردن
stabilises U ثابت کردن
prove U ثابت کردن
stabilising U ثابت کردن
stabilize U ثابت کردن
fixations U ثابت کردن
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
testator U شاهد میراث گذار
as God is my witness ... U خدا شاهد است ...
I swear by the almighty that… U خدا شاهد است که ...
reasons U با دلیل ثابت کردن
stables U ثابت کردن استوارشدن
to make a point U نکتهای را ثابت کردن
evidence U ثابت کردن سند
stable U ثابت کردن استوارشدن
destabilize U غیر ثابت کردن
reason U با دلیل ثابت کردن
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
witness U گواه شاهد شهادت دادن
eyewitness U شاهد عینی گواه خوددیده
History is the best testimony. U تاریخ بهترین شاهد است
eye-witnesses U شاهد عینی گواه خوددیده
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
eyewitnesses U شاهد عینی گواه خوددیده
witnesses U گواه شاهد شهادت دادن
witnessed U گواه شاهد شهادت دادن
witnessing U گواه شاهد شهادت دادن
stabilising U استوار کردن ثابت شدن
stabilized U استوار کردن ثابت شدن
stabilises U استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilizes U استوار کردن ثابت شدن
stabilised U استوار کردن ثابت شدن
stabilize U استوار کردن ثابت شدن
sheet down U ثابت کردن بادبان در مقابل باد
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
witness stand U محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
onlooker U رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
ascertain U ثابت کردن معین کردن
posit U ثابت کردن فرض کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
standing U ثابت دستورالعمل ثابت
ager U نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
steady U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
voir dire U سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
steadiest U ثابت
disputeless U ثابت
pats U ثابت
pat U ثابت
settled U ثابت
fixes U ثابت
changeless U ثابت
standstill U ثابت
patted U ثابت
fiducial U ثابت
steady U ثابت
patting U ثابت
fix U ثابت
constant U ثابت
unshaken U ثابت
equable U ثابت
stationary U ثابت
fixed bridge U پل ثابت
resolute U ثابت
hard and fast U ثابت
indelible U ثابت
steadier U ثابت تر
sustains U ثابت
sustained U ثابت
sustain U ثابت
thetic U ثابت
thetical U ثابت
static U ثابت
steadying U ثابت
fixing U ثابت
leger or ledger U ثابت
solid U ثابت
stable U ثابت
stables U ثابت
constants U ثابت
firm U ثابت
solids U ثابت
truest U ثابت
undeviating <adj.> U ثابت
unswerving <adj.> U ثابت
pegged U ثابت
immovable U ثابت
loyal U ثابت
true U ثابت
fixed U ثابت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com